#همنوا_با_ابوحمزه(وَ لا یَعْتَرِضُ عَلَیْکَ اَحَدٌ فِی تَدْبیرِکَ)«الهی رِضاً بِرِِضِاکَ، صََبراً عَلی قَضائِک یا رََبََََّ لا الهَ سِواکَ...»
وَ لا یَعْتَرِضُ عَلَیْکَ اَحَدٌ فِی تَدْبیرِکَ «الهی رِضاً بِرِِضِاکَ، صََبراً عَلی قَضائِک یا رََبََََّ لا الهَ سِواکَ…»
******************************************
سلام عزیزان. داجی خانم (#داجی_خانم)هستم ? .الحمدلله تا الان سعی کردم راه آن دسته بنده هایی را انتخاب کنم که از مقدّراتی که مولایشان،تقدیر فرموده راضی هستند. دلیل این امر را هم در چند چیز می دانم :اول به خاطر شخصیت پدر و مادرم که همیشه راضی به رضای خدای علیم و حکیم بوده اند (هم در کلام هم در عمل)، دوم به خاطر تعالیم اهل بیت علیهم السلام که به اندازه ی ظرفیت ناچیزم از بزرگان فرا گرفته ام و آخر به دلیل اسمم ؛استاد بزرگوارمان می فرمودند اسامی روی شخصیت افراد تأثیر می گذارد از آنجا که من هم اسمم «راضیه » است و هم فامیلم «شکرانی» است شاید دوبرابر این تأثیر را پذیرفته باشم ? . از شما چه پنهان وقتی متوجه شدم که رضایت بنده ،نشانه رضایت خداست بسیار خوشحالم ، خدا را بر این نعمت شاکرم واز او میخواهم که این صفت ( و به قول امروزی ها این آپشن ? )را در من تقویت فرماید(1) البته خودم گمان میکنم که این آیه را تا حدّی باور کرده ام * که می فرماید:« عَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»(2).
چرا که خداوند مدبّر الامور است یعنی دور اندیش است به خاطر عالم بودن به سرّ ونهان،همه چیز را لحاظ میکند و تصمیم گیری می فرماید.اما چگونه ؟ ? اساتید اخلاق می فرمایند: خدا طبیب است، نیاز سنجی میکند و داروی مورد نیاز را تجویز می کند (3) خدا آشپز و گارسونِ ما نیست که بر طبق میل ما امور را تدبیر کند . پس انسان عاقل،هر دارویی که طبیب حاذق و عالمش، تجویز کرده استفاده می کند نه اینکه مانند یک بچه کوچک به هر دارویی به خاطر تلخی یا درد آن اعتراض کند و البته که آن اعتراض ره به جایی نبرد مثل کودکی که دلش میخواهد با سوزن های خیاطی بازی کند وقتی مادر مهربان و حکیمش ، سوزن ها را از او میگیرد هرچه میخواهد جیغ بزند و گریه کند ? ? در تصمیم مادر، تأثیر نخواهد گذاشت.
البته امر مشتبه نشود که باید از آن دسته افرادی باشیم که به فکر اصلاح خود و شرایط زندگیشان نیستند و آثار وضعی گناهشان را به خدا نسبت می دهند ؛ چون خداوند می فرماید «مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ»(4).
فراموش نکنیم ،گاهی خدا لازم میداند اگر امیدی به اصلاح انسان هست وجودش را در آتش ابتلا ها حرارت دهد تا نا خالصی های او را بزداید یا عیار او را ارتقاء دهد( والله أعلم)
اللهم غیِّر سوء حالنا بحسن حالک
الحمدلله کما هو اهله
(1)د ر چهار جای قرآن کریم آمده است: «رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ؛2 خداوند از آنها راضی است و آنها از خدا راضی هستند.» سوره مائده(5) آیه 119 و سوره توبه(9) آیه 100 و سوره مجادله(58) آیه 22 و سوره بینه(98) آیه 8.
خدای متعال به حضرت موسی علیه السلام فرمود: «أَنَّ رِضَایَ فِی رِضَاکَ بِقَضَائِی؛ به راستی که رضای من در راضی بودن تو به قضای من است.»( کلیات حدیث قدسی، ص158.)
ازمولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز نقل شده است که حضرت فرمود:«عَلَامَةُ رِضَا اللَّهِ سُبْحَانَهُ عَنِ الْعَبْدِ رِضَاهُ بِمَا قَضَی بِهِ سُبْحَانَهُ لَهُ وَ عَلَیْه؛ نشانه رضایت خدای سبحان از بنده، رضایت بنده از آن چیزی است که خداوند برای او مقدر کرده است، چه خوشایند او و چه ناخوشایند او باشد»(تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص104)
(2)سوره بقره( 2) آیه 216
(3) یا طبیب من لا طبیب له
(4) سوره نساء( 4) آیه 79
*(قصد دارم یک روز هم برای تفاوت بین دانستن و باور کردن مطلبی بنویسم إن شاءالله.)
#پویش_تولید_محتوا
#بازآفرینی_محتوای_دینی
#تولیدی #به_قلم_خودم
#همنوا_با_ابوحمزه #فراز_هشتم
#اولین_روزه_من
بسم الله الرحمن الرحیم
فَلَوِ اطَّلَعَ الْیَوْمَ عَلَی ذَنْبِی غَیْرُکَ مَا فَعَلْتُهُ : اگر کسی جزتو از گناهم آگاه میشد هرگز آن را انجام نمیدادم
سلام عزیزان . جان ِ«داجی خانم» برایتان بگوید که:«من، تک دختر پدر و مادرم هستم . البته خدا ، اول 3تا پسر به ایشان عنایت می کند بعد من را و بعد دوباره یک پسر. بر خلاف غالب قدیمی های شهرمان، پدر و مادرم ،عاشق دختر بودند ولی خدا فقط یک دختر برایشان تقدیر فرمود. این امر باعث شد سوگلی پدر و مادرم (و البته الان سوگلی برادرهایم هم) باشم.
یادم هست که اولین روزه های من مصادف شده بود با عید نوروز . یادم نیست چند ساله بودم فقط مطمئنم خیلی کوچک بودم و هنوز به سن تکلیف ،مشرّف نشده بودم. همراه با پدر و مادرم و برادرهایم به دیدن بزرگترها میرفتیم ،همه جز برادر کوچکم ،روزه بودند من هم مثل همه ی بچه ها، از بزرگترهایم الگو برداری می کردم . وقتی به من شیرینیِ «پفکی » تعارف میکردند پدرم با اشتیاق نگاهم میکرد تا عکس العمل مرا ببیند . با صلابت تمام و با نیم نگاهی به پدر و مادرم میگفتم :«ممنون نمیخورم آخه روزه ام» آن لحظه، ذوق زدگی همه بویژه پدرم ، بسیار دیدن داشت . خودم هم خیلی لذت میبردم. به طوری که کاملاً آن لحظه با تمام جزئیات ،در خاطرم ثبت شده است .
یادم هست یک روز حدود نیم ساعت مانده به اذان مغرب ، در زیر زمین خانه مان رفتم وبعد از اینکه مطمئن شدم کسی مرا نمی بیند فقط و فقط یک عدد پسته خوردم. آنقدر سن کمی داشتم که متوجه نمی شدم یک پسته ، که فقط طعمش تا گلو میرسد میتواند زحمت یک روز مرا از بین ببرد . الان که به یاد آن روز می افتم بسیار حسرت میخورم که چرا متوجه نبودم و چنین کاری کردم. البته آن روز، نگرانی دیگری هم داشتم و آن هم آشکار شدن رازم در پیش دیگران بود ، دیگرانی که همیشه به چشم قدّیسه به من می نگریستند.»
مطمئنم غالبا در «یوم الحسرت و یوم تبلی السّرائر»همین غصه را داریم که چرا نفسِ حقیرمان با گناهانی که لذتش آنی و گذرا بود، اعمال یک عمرمان را هبط کرد. و از آن بدتر این نگرانی که مبادا نزد دیگران بویژه پدران حقیقی مان (حضرات معصومین علیهم السلام ) آبرویمان برود .مقیاس کوچک آن حسرت و آن نگرانی را الان درک میکنم . مگر اینکه خداوند به حق بزرگی و کرامتش مرحمت نموده و آن خطاها را ببخشد وگرنه….
آه. یا ستار العیوب
أمان ز لحظه ی غفلت که شاهدم هستی
#اولین_روزه_من
#پویش_تولید_محتوا
#بازآفرینی_محتوای_دینی
#تولیدی #به_قلم_خودم
#همنوا_با_ابوحمزه #فراز_ششم
تلخی دروغ و گناه
أدْعُوکَ یَا سَیِّدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ
من داجی خانم هستم ? الحمدلله همسر من ،سادات هستند و من با افتخار، غالبا ایشان را «سرورم »صدا میزنم. یکی از شبهای پاییز،همراه با ایشان در خانه نشسته بودیم که همسرم میل به خوردن بادام پیدا کرد اما من میل نداشتم. برای ایشان بادام آوردم . یکی از بادامها تلخ بود بعد از آن هرچه بادام خوردند بازهم تلخ بود . با تعجب پرسیدند :« آخه چرا تموم بادوما تلخند ؟ » به ایشان گفتم :«سرورم بهتر نیست دهنتون رو بشویی و بعد دوباره بادوم بخوری؟ شاید تلخی بادوم قبل، تو دهننتون مونده» گفتند:« نه آخه اون بادوم تلخه، خیلی کوچیک بود ، حتما دیگه اثرش رفته». از یک طرف حق را به ایشان میدادم از طرفی خیلی بعید بود که چندین بادام پشت سرهم تلخ باشد . بادام بعدی را که شکستند گفتم:« یه تیکه از اونو بده من بچشم.» من خوردم ، طعمش شیرین بود .نصف دیگر بادام را همسرم خوردند ، گفتند:« تلخه» !!!!.یک دفعه هر دو با تعجب همدیگر را نگاه کردیم . خیلی جالب بود که آن بادام کوچک چقدر تاثیر گذاشته بود .
به طور اتفاقی فرمایش مولای متقیان ، حضرت علی علیه السلام را به خاطر آوردم ،که:«لا یجد عبد طعم الایمان ،حتی یترک الکذب هزله و جده؛هیچ بنده ای طعم ایمان را نمی چشد، مگر این که دروغ را چه شوخی و چه جدی ترک کند.»
این اتفاق جالب سبب شد مفهوم این حدیث، بسیار بر دلم بنشیند و با تمام وجود حسّ کنم که چرا خیلی وقتها زبانمان برای دعا کردن لال است . چرا حس دعا و نیایش نداریم . حس نماز نداریم ولی حس ساعتها صحبت کردن با تلفن ودیگران را داریم….. چرا که دهانمان بر اثر گناه ،تلخ شده و به آن تلخی عادت کرده و دیگر طعم شیرین عبادت را متوجه نمی شود و چه بسا طعم عبادت را نپسندد…
ای خدای کریم، ما بندگان روسیاه و فقیر، مهمان توییم وهمان آغاز مهمانی از تو صله میخوایم ….به همه ما ،اراده قوی عنایت فرما تا گناه ،بویژه دروغ را ترک کنیم تا طعم واقعی و شیرین مناجات با حضرتت را بچشیم..
اللهم أذِقْنا حلاوة مناجاتک
به امید روزی که همه شیعیان بلکه همه انسانها تلخی دروغ را باور کنند، بویژه ما سربازان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
#همنوا_با_ابوحمزه #فراز_سوم
#پویش_تولید_محتوا
#بازآفرینی_محتوای_دینی
#تولیدی #به_قلم_خودم
الهی لا تؤدبنی بعقوبتک
محیا سادات، دختر جاری من است . علاقه شدیدی به هم داریم، این حدّ از علاقه برای همه حتی خودم هم عجیب است . اسم من راضیه است از وقتی زبان باز کرد مرا «داجی» صدا می کرد . الان که حدود 4 سال دارد خودش مرا «داجی خانم » صدا می کند و حاضر نیست «زنعمو» یا حتی «راضیه خانم» صدا کند .البته بین خودمان باشد من هم از «داجی خانم » بیشتر لذت میبرم. این را هم بگویم حرف شنوی خوبی از من دارد .وقتی بچه تر بود هروقت مرا میدید اجازه میگرفت ولی بدون توجه به جواب من هر دفعه سر کیفم میرفت . من مشکلی نداشتم ولی مادرش از این ماجرا بسیار ناراحت بود . یک روز رفتیم یه گوشه ای از آشپزخانه و به طور منطقی و با آرامش و در نهایت محبت سعی کردم اشتباهش را برایش توضیح دهم . کاملا به حرفهایم گوش کرد و در پایان با بغض و اشکهای سرازیر شده گفت:« داجی خانم، ببخشید من همه اینا را میدونم . ولی من بچّم مریضم نمیفهمم….» اشکم سرازیر شد و با شدت علاقه او را در آغوشم گرفتم و بسیار بوسیدم
یاد این خاطره که می افتم به خدا عرض میکنم «خدایا 13ساله دارم قال الباقر و قال الصادق علیهما السلام میخونم . تقریبا حدود شرعی و محرمات را می شناسم همه را میدونم ولی شرمندم گنهکارم نمیفهمم….برای همین بنده ی خوبی نیستم»
شاید رحمت عظیمت سبب جسارتم شده نمیدانم….مرا ببخش ولی با مهربایت مرا ادب فرما نه با عقوبتت…«إلهی لاتوَدبنِی بِعُقُوبَتِک»
#همنوا_با_ابوحمزه #فراز_دوم
#پویش_تولید_محتوا
#بازآفرینی_محتوای_دینی
#به_قلم_خودم